اول : آنچه پیش رو دارید، یادداشتی است که سال 1382 نوشتم ... تنها یک بار در هفته نامه سروش چاپ شده و هنوز در وب رسما منتشر نشده ... امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.
خدایا! دیشب تا صبح چت میکردم. شب عجیبی بود و چتی غریب.
ثانیهها، دقیقهها و ساعتها گذشت و من انگار در این دنیا نبودم: "گم شده بودم". لحظهای دیگر، همانطور که چشمانم بر صفحهِ نمایش رایانه دنبال پیامی جدید از سوی آن آشنای غریبه میگشت، صدای اذان از مسجدی نزدیک خانه گوشم را نوازش داد: "اللهاکبر...".
دینگ! طرف تایپ کرده بود: "آخرش خودت رو معرفی نکردی! نمیخوای بگی کی هستی؟" "اشهدان لاالهالاالله..."
خواستم باز هم سرکارش بگذارم، اما... دلم نیامد: "گناه داره، راستش را میگم" "اشهدان محمدرسولالله ... اشهدان علیاً ولیالله،..."
تایپ کردم: "من!... قلم خشک شد! چی بگم؛ اسم؟ سن؟ جنس؟ محل زندگی؟ و من این همه بودم و این همه نبودم. پس من کیستم؟ این مرد که در هیاهوی چت، خود را گم کرده کیست؟ ای کاش لحظهای با خود چت کرده بود!
داشتم دیوانه میشدم. از خود بیگانه، گمگشته، لحظات سخت سرگردانی... "حی علیالصلاه`..."
پس از سالها دوری از خود، یافتمش: "من؟ بندهِ خدا!".
"حی علیالفلاح..."
خواستم فریاد بکشم و نعره بزنم که "پس تا کی چت با غیر؟"
"حی علی خیرالعمل..."
خدایا میخواهم از این لحظه فقط با تو چت کنم، میخواهم هویت اصلی خودم را پیدا کنم: "گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است / طلب از گمشدگان لب دریا میکرد".
"اللهاکبر اللهاکبر"
اما فراموش نمیکنم که تو اولین پیام را فرستادی، تو بودی که با دلم چت کردی و او را به خود آوردی.
"لااله الاالله..."
...
دوم: با خبر شدم که وبلاگ عصر ارتباطات به عنوان برترین وبلاگ مذهبی در جشنواره ملی وبلاگ فجر به خاطر پست انقلاب زنده است تا خمینی زنده است برگزیده شده، ضمن تشکر از همه دست اندرکاران جشنواره، لینک نوشته مذکور تقدیم می شود:
http://communication.parsiblog.com/Archive6436.htm
این هم خبر نتایج جشنواره:
http://rbc.najva.ir/index.php?topic=135.0