سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 195106

  بازدید امروز : 11

بهار 1384 - عصر ارتباطات

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

موضوعات وبلاگ

 

 دوستان



 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

بهار 1384 - عصر ارتباطات

 

اشتراک

 

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

آوای آشنا

 

بایگانی

انقلاب مجازی
ارکات
لاریجانی
تا انتخابات!!!
اسلام از مکه تا اینترنت!
گپ های دخترانه
مناظره ی سیستم عامل ملی
ارتباطات ِ عصر ِ تنهایی
وبلاگ؛ رسانه مردم
نجوای رمضان
امت مجازی
اسلام هک نمی شود!
برای او
45 دقیقه تا خرامه!
انقلاب زنده است تا خمینی زنده است
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385
تابستان 1384
بهار 1384
زمستان 1383

 

به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]

مواج؛ همچو قلب یک پروانه!

نویسنده:محمد صادق افراسیابی::: پنج شنبه 84/1/18::: ساعت 10:32 عصر

بسمه تعالی

سلام.

این هفته به مناسبت همراه شدن بهار با ماه محرم و صفر ( خصوصا اربعین حسینی و سالروزهای شهادت پیامبر اکرم و امام حسن مجتبی(ع)، و امام رضا (ع) و ...) این قطعه ادبی رو که چندی پیش برای یکی از مجلات نوشته بودم، به همه دوستداران ائمه عصمت و طهارت تقدیم می کنم.

التماس دعا.

یا حق.

بی‌تاب، بی‌قرار، همچو قلب یک پروانه!


کدامین گم‌کرده
تو را چنین برمی‌آشوبد که سحرهای غربت را در طلب آرامشی به رنگ آسمان چشم دوست با سرشک دیده‌ات صبح می‌کنی، و روزهای به تنگ آمده از تنهایی را به دنبال او، گریزان از خود؛ به دنبال خود و گریزان از غیر.
تو را چه می‌شود که آتش بی‌قراری ات را آبی نیست؟
آبی نیست؟ لحظه‌ای درنگ ... !
و اینک نظاره کن بر بلندای صخره‌ی بی‌انتها، آن جا که قامت یار را، نه ابتدایی هست و نه انتهایی... اقیانوس درخشان دیده‌اش را بنگر، و آن قایق... آن قایق تو هستی که از امواج او نشئت می‌گیری.
در احاطه‌ی نسیم روح‌بخش اقیانوس دوست که نوازشگر جسم و جان تو است، آرام می‌شوی، به آرامش یک دریا، اوج می‌گیری و این معنا در تو زنده می‌شود: "سال‌ها در همنشینی زلال کوثر او که آب را رنگ می‌بخشد، جرعه جرعه سراب نوشیدی؛ و اینک... "
پروانه بر گل بوسه می‌زند و قلب او در ضربان قلب گل محو می‌شود!


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com