گاهی برای گفتن برخی چیزها خیلی دیر است ... بگذریم ... آنچه می خوانید چندی پیش در هفته نامه سروش منتشر شد.
چندی پیش در وبگردی روزانه، گذرم به وبلاگی افتاد به نام نقطه عطف. نویسنده به نکته ای اشاره کرده بود، که تقریبا همگی نسبت به آن ساکتیم؛ عده ای آگاهانه و عده ای ناآگاهانه!
وی نوشته بود : « دلمان را خوش کرده ایم که در عصر ارتباطات زندگی می کنیم . اما چگونه می شود یقین کرد که با انسانها واقعا ارتباط داریم؟ یعنی آیا حقیقتا ارتباط ما با سایرین دوطرفه است یا این فقط ذهنیتی است که ما داریم؟»
جملاتی مختصر اما عمیق! با خواندن این جملات بسیار در فکر فرو رفتم. آیا به راستی در عصر ارتباطات، ارتباطات میان انسان ها بیشتر شده است یا کمتر؟ آیا ارتباطات دیروز نیاز انسان ها را به برقراری ارتباطات بیشتر تامین می کرد یا ارتباطات امروز؟ و ...
برای پاسخ به این سوالات شاید بد نباشد که نگاهی داشته باشیم به تاریخچه پیدایش وسایل ارتباط جمعی.
داستان از آن جا آغاز شد که جوامع صنعتی ایجاد شدند. کارگران برای یافتن کار به شهرها و مراکز صنعتی مهاجرت کردند و در نهایت شهرهایی پدید آمدند با انبوهی از جمعیت نابهمگون. جمعیتی که دارای هیچ فرهنگ مشترکی برای گفتمان نبودند. این موضوع سبب شد که خلئی عاطفی در زندگی افراد به وجود آید. در حقیقت با یک نگاه جامعه شناسانه، صرف نظر از مباحث اقتصادی و فنی، همین موضوع بود که سبب پیدایش رسانه های جمعی شد؛ رسانه هایی که سعی داشتند، نیازهای عاطفی و روانی افراد را که پیش از این در کانون گرم خانواده مرتفع می شد، پاسخ گویند.
اما اگر کمی واقع بین باشیم، بسیار فرق است میان روابط نزدیک انسانی با ارتباطات جمعی و دلبستن به افراد و اشیایی که نه تنها در زندگی افراد هیچ نقش موثری ایفا نمی کنند، بلکه سبب ایجاد امراضی جدید همچون استاکینگ که نوعی بیماری روانی ناشی از دلبستگی شدید به هنرپیشگان است، شده است. اگر تا دیروز این پدران، مادران، اقوام، آشنایان، و ریش سفیدان بودند که در ارتباطات نقش محوری و اساسی ایفا می کردند، امروز این پنجره های کوچک سیاه، سفید و خاکستری هستند که به سخن در می آیند و ما را با غریبه هایی به ظاهر هنرمند که شاید هنوز هم آن ها را نشناخته ایم، آشنا می سازند. اگر دیروز در روابط انسانی خویش هیچ گاه طعم تنهایی و فقدان محبت را نمی چشیدیم، امروز بارها و بارها در پس پرده رابطه با مجریان آرایش کرده، هنرپیشه های فریبنده، و ... مفهوم غربت، تنهایی، کسالت و چیزهایی شبیه این ها را چشیده ایم. پس به نظر می رسد آن وبلاگ نویس عزیز به بیراهه نرفته است. شاید علت بیشتر دردهای عاطفی نسل عصر ارتباطات این است که هر چند این نسل در ظاهر پر ارتباط می باشند، اما در بطن امر هیچ ارتباط حقیقی میان این مخاطبان و آن متکلمان برقرار نشده است. معضلی که به اعتقاد من نتیجه Mass یا زندگی توده هاست. اصولا Mass society یعنی همین؛ انبوهی از انسان های تنها. Mass media نیز همین است؛ کارخانه تولید انبوه معانی مجازی که تشنه را سیراب نکرده، بلکه تشنه تر می کند.
راستی تا به حال فکر کرده اید که چرا چت، این قدر در بین جوانان ما شیوع یافته است؟ بسیاری در این باب سخن رانده اند. اما می خواهم در این جا تجربه شخصی خویش را بیان کنم. من بارها و بارها در چت روم ها با جوانانی روبرو شده ام که وقتی از آن ها پرسیده ام چرا به چت روم، رو آورده اید، در جواب علت را تنهایی خویش و یا احساس نیاز شان به محبت و یافتن یک همدم ذکر کرده اند؛ همدمانی که جای خالی آن ها در عصر زندگی توده ای از آدم های منفرد هنوز پر نشده است.
تمام آنچه گفته شد، بیانی بود از وضعیت موجود. اما خیال ندارم بگویم وضعیت آن قدر ناامید کننده است که دیگر امیدی به چشیدن لذت ارتباطات نزدیک انسانی نیست. اتفاقا در همین عصر اگر خانواده ها و آشنایان، نقش های خویش را به خوبی ایفا کنند، بسیاری نگرانی ها از بین خواهد رفت. اگر مادر ، به جای اینکه از صبح تا شب فرزند خویش را به تنهایی در خانه حبس کند، در کنار او حضور داشته باشد و به جای اینکه رسانه ها را مربی او سازد، خود او تربیت فرزند را بر عهده گیرد، به سادگی نیازهای عاطفی فراوانی را از دلبند خویش رفع کرده است. اگر آنچه اسلام عزیز تحت عنوان صله ارحام و دیدار آشنایان از آن یاد کرده است، محقق شود، خواهیم دید که اعتیاد به نت، مواد مخدر و صدها مشکل روحی و روانی دیگر جوانان این مرز و بوم خود به خود حل خواهد شد. قطعا موارد بسیار دیگری نیز از این قبیل وجود دارند که نویسنده، تجزیه و تحلیل آن ها را به عهده خوانندگان گرامی می گذارد و پیشاپیش استقبال خویش را نسبت به نظرات ایشان ابراز می دارد.