مي خروشد دريا هيچ كس نيست به ساحل پيدا لكه اي نيست به دريا تاريك كه شود قايق اگر آيد نزديك مانده بر ساحل قايقي ريخته شب بر سر او پيكرش را ز رهي ناروشن برده درتلخي ادراك فرو هيچ كس نيست كه آيد از راه و به آب افكندشو در اين وقت كه هر كوهه ي آب حرف با گوش نهان مي زندش موجي آشفته فرا مي رسد از راه كه گويد با ما قصه يك شب طوفاني را $("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } });